خاطرات مرداد
12مرداد.يكشنبه .خاله جون اينا وخاله نعيمه اينا از مسافرت برگشتن .ديگه واقعا دلمون برا ارميا تنگ شده بود . 13مرداد.دوشنبه .امروز هم آنا همه مونو برا شام دعوت كرده بود شاهگلي .روز خوب وبه ياد ماندني شد. 14مرداد .سه شنبه .امروز دايي نادر اينا برگشتن شمال . 16مرداد .پنج شنبه .دختر خاله ام دعوتمون كرده بود خونشون . ال اي در خونه ي دختر خاله ام غروب موقع برگشتن ديدم علي يه گربه كوچولو پيدا كرده واصرار داره بياره خونمون .منم رضايت دادم وگربه رو آورديم با سرنگ بهش شير دادم وبچه ها يكم باهاش بازي كردن وعلي رو راضي كردم ببره بذاره سر جاش . صبح جمعه با صداي همون گربه از خواب بيدار شديم .علي نگاه كرد وداد زد مامان ...