رفتن به ائل گلي
دوشنبه 19خرداد
شب نشيني رفتيم خونه همكار بابا عمو جلال وخاله فرزانه ،ال اي اصلا يخش باز نمي شد در حالي كه از چند روز پيش همش عسل عسل مي كرد(عسل اسم خاله فرزانه است)طفلي عسل هرچي اسباب بازي داشت آورده بود كه شايد ال اي يخش باز شه وآخر شب كه داشتيم بر مي گشتيم تازه با عسل دوست شده بود وتو راه فقط گريه مي كرد بريم خونه عسل
سه شنبه 20خرداد
دختر خاله هام وخاله ام آومدن خونه آنا وال اي اونجا با بچه ها كلي بازي كرد .شب همين كه رسيديم خونه بلا فاصله خوابيد .از بس خسته شده بود .
چهارشنبه 21خرداد
نعيمه كارداشت وارميارو آورد خونه ما .براي ناهارهم رفتيم ائل گلي وبعدناهارهم رفتيم اطراف درياچه دور زديم .فكر مي كنم به بچه ها خيلي خوش گذشت.علي از روز قبلش رفته بود خونه دايي ناصر .
ال اي هم كه عاشق ابه دست از اب بازي بر نمي داشت ..
جمعه 23 خرداد
ال اي وعلي رو گذاشتيم پيش مامان وباباوآقا وحيد وباجي رفتيم پيرانشهر ،ال اي هر دفعه كه زنگ مي زدم يك سفارشي ميداد يكبار مي گفت انگري برتس مي خوام .يكبار مي گف هواپيما مي خوام و...مام براش چندتيكه لباس واسكوتر و اسباب بازي و...گرفتيم وچندتايي لاك وگيره كه خدارو شكر از همه شون خوشش اومد .
يك شنبه 25خرداد
دايي ناصراينا همه مونو براي شام به ائل گلي دعوت كرده بودن .دستشون درد نكنه خيلي زحمت كشيده بودن چند جور سالاد ودسر و....واقعا عالي بود
اين شيريني هام كه دست بچه هاست مناسبتي داره كه بعدا ميگم مناسبتش چي بود.
امروز براي ال آي هم يك النگوي خوشگل خريديم .خيلي دوست داشتم بندازم تو دستش بمونه اما اصلا همكاري نمي كردو فورا ميگفت دربيار.منم از رو نرفتم بعد خوابيدنش دستش كردم شايد عادت كنه ونگه داره