ال آیال آی، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه سن داره

ال آی سفید برفی

اولین استخر رفتن ال آی

سه شنبه 12 شهریور اولین با ر ال آی رو  به استخر بردیم .یک مایو ی بنفش خوشگلم  براش گرفتیم .ال آی که عاشق آب بازیه نمی دو نین تو استخر چیکار می کرد وچه ذوقی می کرد تودلم می گفتم کاش باباشم هم تواین حالت ال آی رو میدید .بعدش هم فکر می کردم که باباهم ذوق وخوشحالیه  علی رو تواستخر می بینه ومنم از دیدن علی تو استخر محرومم. آنا وخاله جون وخاله هانیه و پارلا وال آی رفتیم .خاله نعیمه به خاطر ارمیا نتو نست بیاد .دایی ناصر هم علی وآرمانو برد استخر .  ال آی قبل از رفتن به استخر   علی هم مایوی خودشو پوشیده و منتظره دایی ناصر بیاد و برن استخر. ب  ا ینجا می خواستم از بچه ها عکس بندازم .ماشاالله چقدرهم هماه...
8 بهمن 1392

دومین روز دختر ال آی

شنبه روز دختر ،دومین روز دختر ال آی خانوم بود . رفته بودیم خو نه خاله نعیمه .عصرهم بابااومد بعدش هم آنا و خاله هانیه اومدن .خاله جو ن براش چند تا النگوی خوشگل خریده بود وخاله هانیه براش دو تا گیره خوشگل .       ال آی خانوم با این النگوها وگیره ها کلی ذوق کرد این یه گوششه   تازگیام پشت سرهم پشتک می ندازه اینجام  درحال پشتک انداختنه    ...
8 بهمن 1392

ادامه ی خاطرات شهر یو ر

14 شهریور چون من و بابا  مراسم عقد پسر  خاله ی بابا (آقا بهزاد ) دعوت بودیم ومن عادت ندارم مهمو نی های رسمی بچه با خودم ببرم (میترسم گریه کنه ،شلوغ کنه و...مبادا مهمو نی خراب بشه )شمارو بردیم گذاشتیم خو نه ی خاله جون وعلی هم از چند روز پیش خو نه ی دایی نا صر بود . 15 شهریور جمعه اولین سالگرد فوت دایی حبیب و چهلم فو ت خانمش (زن دایی راضیه ) بود .موقع بر گشتن از وادی رحمت مامان وآقا جون ا ومدن خو نه ی ما .خدا هر دوی این عزیزانو رحمت کنه .   18 شهریور خاله نعیمه زنگ زد که عصر میان خو نه ی ماومنم گفتم براشام بیان ،بعدش زنگ زدم به آنا وگفتم بیاد خو نه ی ما (آقاجون هم موقع شام  میاد) ،بعدش زنگ زدم به خاله...
6 مهر 1392
1