ادامه ی خاطرات شهر یو ر
14 شهریور
چون من و بابا مراسم عقد پسر خاله ی بابا (آقا بهزاد ) دعوت بودیم ومن عادت ندارم مهمو نی های رسمی
بچه با خودم ببرم (میترسم گریه کنه ،شلوغ کنه و...مبادا مهمو نی خراب بشه )شمارو بردیم گذاشتیم
خو نه ی خاله جون وعلی هم از چند روز پیش خو نه ی دایی نا صر بود .
15 شهریور
جمعه اولین سالگرد فوت دایی حبیب و چهلم فو ت خانمش (زن دایی راضیه ) بود .موقع بر گشتن از
وادی رحمت مامان وآقا جون ا ومدن خو نه ی ما .خدا هر دوی این عزیزانو رحمت کنه .
18 شهریور
خاله نعیمه زنگ زد که عصر میان خو نه ی ماومنم گفتم براشام بیان ،بعدش زنگ زدم به آنا وگفتم بیاد خو نه ی ما (آقاجون هم موقع شام میاد) ،بعدش زنگ زدم به خاله جون واو نارم دعوت کردمو بعدش نو بت خاله هانیه بود خلاصه همشون لطف کرد نو قبول کردن شام بیان خو نه ی ما
خاله جون از مدرسه مستقیم اومد خو نه ی ما و برا م تو تهیه ی شام (کوفته تبریزی ) کمک کرد البته کمک که چه عرض کنم کلا زحمت درست کردن شام مارو کشید .امروز ال ای خیلی بی تابی می کرد واقعا اذیتم کرد .به پیشنهاد خاله جون شامو بردیم بیرون خوردیم او نجا چند تا گربه بود که بچه ها با او نا بازی کردن شب هم آرمان اومد خو نه ی ما.امروز در کل روز خو بی بود .خداروشکر به همه مون خوش گذشت .
19 شهریو ر
علی وآرمان وال ای از صبح با هم بازی کردن موقع ظهرم رفتن محوطه آپارتمان وحدود دو ساعت بازی کردن ،ال آی تا رسید خو نه خوابید .الان که این مطالبو می نو یسم ساعت نه شبه و بچه ها باهم بازی می کنن وال ای در حال خند ید نه برخلاف دیروز، امروز اصلا اذ یتم نکرد .
21 شهریو ر
رفتیم بازار و برای ال آی چندتا کتاب آموزشی گرفتیم .
ال آی مو قع رفتن به بازار
ال آی مو قع برگشتن از بازار
دیگه خود تو ن حساب کنید با این کارهای ال آی ما کی به بازار رسید یم؟؟ وکی به خو نمون رسیدیم ؟؟
22 شهر یو ر جمعه
عزیز اینا (مامان بابا ) و عمه اینارو براناهار دعوت کرده بودیم ، ال آی کلی با بچه ها ی عمه اش وعلی
بازی کرد
اینم عکس انجیرهایی که عزیز زحمتشو کشیده بود واز حیاط خو نشنو ن برامون چیده بود .دستش درد
نکنه
و اینم عکس پسر عمه ودختر عمه ی ال آی (امیرحسین وحنانه )
23 شهر یو ر شنبه
عصر با خاله نعیمه اینا برا شام رفتیم خو نه ی آنا ،ال آی تو حیاط با علی وارمیا دوچرخه سوارشدن و
توپ بازی کردن ،خلاصه خیلی بهشون خوش گذشت
اینجا ال آی به علی گیر داده که علی دستاشو بکشه تا خودش دوچرخه رو برو نه
البته نمیدو نم ال آی با این کفشای پاشنه بلند ش چطو ر فو تبا ل بازی می کنه ؟؟؟
24 شهر یو ر یکشنبه
صبح رفتیم خو نه ی خاله نعیمه عصرهم رفتیم پارک منظریه آنا برا شام دعو تمو ن کرده بود ،دست آنا
درد نکنه دلمه ی بادمجان پخته بود .
25 شهر یو ر دوشنبه
خو نه ی یکی از دوستای دبیرستانیمون دعوت بودیم (خانم وحیدی )دستش درد نکنه یک دلمه ی
خوشمزه هم پخته بود
26 شهریور میلا د امام رضا وسالگرد ازدواج من و بابا
دم ظهر بود که دیدم ال آی خود جوش رفته عکس علی رو آورده نگاش می کنه و بوسش می کن (دیگه کاملا معلوم بود دل ال آی برا داداشش تنگ شده
ال ای در حال بوس کردن عکس داداش علی
امروز من به انجمن ادبی بزر گداشت استاد شهریار دعوت شدم و بابا زود میاد خو نه تا از ال آی نگهداری کنه (علی هم چند روزه رفته خو نه ی آنا ) براشام هم آنا تدارک آبگوشت دیده وهمه مو نو براشام دعوت کرده
شنبه - سی شهریور
خاله هانیه اینا همه رو به بستنی مهمون کرده بودن