خاطرات آبان 1392
چهارشنبه 2 آبان - کلاس داشتم و باید میرفتم مدرسه و از طرفی بابا و علی به جشن سالگرد تاسیس بیمه ایران دعوت بودن که تو رو گذاشتیم خو نه ی خاله نعیمه که با ارمیا بازی کنی .البته بماند که شب ساعت 9.5 آوردنت و کلی دلم برات تنگ شده بود و خاله جون هم به مناسبت عید غدیر برا بچه ها عیدی خریده بود و همگی هم شب اومدن خو نه ما ،کلی خوش گذشت . فردا هم خو نه خاله خودم سفره دعو تیم که باز مجبورم بذارمت پیش علی و بابا.
جمعه 3 آبان همگی رفتیم وادی رحمت سر خاک بابا بزرگ که خدا رحمتش کنه ،عمرش به دنیا نبود و تو رو اصلا ندید .
موقع برگشتن همه بچه ها رو بردیم کوه عون ابن علی ( اولین کوه رفتنت بود )
قربون پاهای کوچیکتون که خیلی زود خسته شدین.
از کوه هم برگشتیم خو نه آنا و تا شب ا و نجا بودیم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی