شروع سال دوم زندگی
دیگه دخترم بزرگ شده .از الان به بعد خاطرات وعکسای دو سا له گیش شروع می شه.
اینم ال آی تو لباس عروسش (دخترم چه ذوقی کرده )
ای جان...
اینم ماجرای شکلات خوردن ( بدون شرح )
شکار لحظه ها
ال آی عاشق ریختن خاک گلدونا بود ،باوجود اینکه روی خاکارو پوشونده بودم ولی باز از یه جاهایی دستشومی برد تو خاک ها وخاکهارو می ریخت .
17 آبان .1392
من مدرسه بودم ومامان ال آی رو برده بود خو نه ی خاله هانیه ،ولی خاله ام زنگ زده بود که دایی حبیب فوت کرده ومامان فورا رفته بود خو نه دایی اینا .
فکر کنم این ناراحتی رو ال ای هم تاثیر کرده بود چون اصلا سابقه نداشت ال آی نشسته بخوابه .این عکس همون روزه.
دومین عاشورا وتاسوعای ال آی
جمعه ١٣ اسفند سال ٩١ خونه خاله هانیه به مناسبت تولد پارلا دعوت بودیم که آقا وحید این عکسها رو گرفت .
دومین عید ال آی
عید نوروز رفته بودیم نوشهر خونه داداشم .خیلی شرمندمون کردن ،واقعا سنگ تموم گذاشتن برامون دست پروین جان -عروس گلمون -درد نکنه-
اینم عکس ال آِی خونه داداش نادر (نوشهر).این پیراهن خوشگل رو خاله جو ن ال آی براش بافته (دستش دردنکنه)
ال آی وطبیعت زیبای جنگل سی سنگان( یک فروردین )
نگاه زیبای ال آی به در یای خزر
سیزده بدر 92
اطراف مرند . منطقه ی یام
ال آِی هم عاشقه آب ،مگه از کنار چشمه تکون می خورد ،تا برگردیم خو نمون چند دست لبا س براش
عو ض کردم.
جمعه ٢٣ فروردین پارک الغدیر ( برای نهار رفته بودیم )
یکشنبه ٢٥ فروردین
این پیرهن خوشگلم دختر دایی ام لاله برا ت کادو آورده بود.خیلی بهت میاد دستش درد نکنه.
-17شهریور 90-
ال آی مشغول خوندن نماز .(٧/٢/٩٢ شنبه )
هروقت بخوام نماز بخونم فورا میاد چادرشو سرش می کنه ویه مهری می ذاره جلوش شروع می کنه به پچ پچ کردن و خم وراست شدن .
شکار لحظه ها
ال آی در حین نوشتن دیوار اتاقمون(یکشنبه ٨/٢/٩٢)
چه دو دستی ام می نویسه ،خبر نداره که ... ، بقیه اشو نمی نویسم لطفا به تصاویر پایین نگاه کنید .
بعد نوشتن دیوار ،دخترم دچار عذاب وجدان شده و به هر نحوی شده می خواد دیواراروپاک کنه
نگاه چپ چپ دخترم به شیشه پاک کن ودستمال
دخترم دیگه از تمیز کردن دست برداشته وبا خودش فکر کرده یه دلی از عزا در بیاره
ال آی در حال چیدن پازل
هشتم اردیبهشت ٩٢داشتیم می رفتیم خونه خاله نعیمه این عکسو داخل محوطه آپارتمونمون گرفتم(دوشنبه ٩/٢/٩٢ داریم میریم خونه خاله نعیمه که ال آل روبذارم اونجا و برم مدرسه )
٩/٢/٩٢ ال آی در حال پاک کردن سبزی خونه خاله نعیمه
اینم بولک ولولک قصه ی ما(دخترخاله وپسرخاله هایی که پنج روزاختلاف سنی دارن)
١١/٢/٩٢ چهارشنبه ،محوطه خونمون .به مناسبت روز معلم داریم میریم خونه خاله جون و شام هم آنجا دعوتیم .
این لباسها رو خاله نعیمه برای ال آی خریده البته به انتخاب خاله جون و کلاه ال آی رو هم خاله نجفی ، همکار مامان براش خریده )
الان ساعت یازده ونیم شبه ١٤اردیبهشت من دارم مطالب مر بوط به امروز رو نگاه می کنم وتوبغلم نشستی ومیخوای هرطورشده موس رو برداری.ولی من سعی می کنم یه جورایی حواستو پرت کنم .خاله مریم دوست مامان از زنجان خبر داد که به وبلاگت سر زدن وخوششون اومده امیدوارم وقتی بزرگ شدی خودتم از دیدنشون لذت ببری مثل این
15اردیبهشت 92
امروز بابا از اداره زنگ زد و گفت بیکار بوده وبه وبلاگ ال آی سر زده می گفت کار خوبی کردین که خاطراتشو می نویسین بابامی گفت مطمینم وقتی ال آی بزر گ بشه به داشتن مامان با ذوقی- مثل من -افتخار می کنه .(به قول ال آی میشی بابا)
16اردیبهشت 92
دخمل گلم سه روزه سرما خورده و شدیداتب داره دیشبم اصلا نخوابید صبح -حدود پنج -بردیمش کلینیک .بعد زدن امپول و خوردن شربت هاش عصر یه ذره بهتر شد ه ولی اصلا چیزی نمی خوره خاله نعیمه براش سوپ پخت و آورد ولی لب نزد
امروز دختر خاله سیما ومینا جداجدا پیام فرستادن که وبلاگتو دیدن ودوتاشونم هم عقده بودن قسمتی که داری دیوارارو می نویسی براشون جالب تر اومده .مرسی از دختر خاله های مهربونم .
عصرم خانم نجفی دوست مامان از وبلاگت تعریف می کرد . مرسی که وقت می ذارن ونگاه می کنن.
بعدچندروزمریضی پنج شنبه خاله نعیمه زنگ زد وگفت بیاین خونه ی ما تا یکم بچه ها بازی کنن وحال وهواشون عوض بشه مام رفتیم عصرم خاله هانیه اومد وباهم رفتیم پارک منظریه
١٩اردیبهشت ١٣٩٢-پارک منظریه( پنجشنبه )
اینم عکس های ال آی در تولد ده سالگی داداشی