در ائل گولی
31 خرداد خاله هانیه اومد عیادت بچه ها ،براال ای یک جفت کفش تا بستو نی خوشگل آورده بود.خاله جون انشاالله تو خوشی های پارلا جون جبران کنیم.
بعد رفتن خاله هانیه ال ای پشت سرش کلی گریه کرد وآخرش خوابید .منم از فرصت استفاده کردم وزود ناهارو آماده کردم ، خوردیم .نمازمونم خوندیم .به بابایی گفتم یکم بچه هارو ببریم بیرون که با استقبال علی وال آی واقع شد .بردیمشون ائل گلی ،چون وسایل اونجا مجهزتره بیشتر بهشون خوش می گذره ،طفلی بچه ها یک هفته بود که تنها بیرون رفتنشون مطب دکترا بود. خدا همه ی مریضارو شفا بده مخصوصا بچه های معصومو.
چندتا عکس از بچه ها.
موش تورو بخوره ،چقدر ناز نشستی.
ال آی با وجود اینکه سوار اکثر وسایلا شده بود اما با چشاش ترن هوایی رو دنبال می کرد وکاملا می فهموند بعد از این نوبت اونه.
اینم یک عکس از بچه ها بابابای مهربو نشون (باباجون خیلی دوست داریم )
اینجام واقعا زیبا بود مخصوصا اون نور افشانیا ،که حرف نداشت .علی می گفت :شب بمونیم. ولی هوا رفته رفته سردتر می شد فکر کنم از لباس بچه هام معلومه که رفته رفته بر لباساشون اضافه می شه
راستی این کفشایی که پای ال آی جونه همو نیاییه که خاله هانیه امروز براش آورده بود.
اینجام ال آِ ی خانوم ما مشغوله میل کردن بستنیه .آخه دخترم کی اینجور بستنی رو میگیره دستش که شما میگیری.