ال آیال آی، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

ال آی سفید برفی

بیماری بچه ها

1392/4/8 0:57
نویسنده : مامان ال آی
756 بازدید
اشتراک گذاری

ازعصر روز یک شنبه  26 بچه ها تب کرده بودن .ولی نه به اون شدتی که ببرمشون دکتر .شبش خاله نعیمه اینا اومدن خونمون وشبم موندن علی وال ای با ارمیا بازی کردن وآخر شبم خسته شدن وخوابیدن .

من چند روز پیش در یک برنامه ی علمی دیده بودم یک آزمایشی می داد در مورد خود شناسی بچه ها ومن وخاله نعیمه خواستیم رو شما (ال آی وارمیا) امتحان کنیم آزمایش با یک وسیله بود مثل یک دوچرخه ی کوچولو که پشتش دستمالی رو می بستیم و... اما شما تا دستمالو می دیدین از سوار شدن ممانعت می کردین آخرشم نتونستیم انجام بدیم .

توروخداببین الان که دستمال رو باز کردیم چطور خوب وناز نشستی .عصبانی

      فردا ش 27 خرداد صبح  هم باز بی حال بودن ولی شیطنتشون هم سر جاش بود .عصر که خاله نعیمه رفت ال ای بالاآورد ومن نگران شدم بچه هارو برداشتیم ورفتیم کلینیک روبروی خونمون .دکترم گفت سرما خوردگیه آمپول بتامتازون زدن وتجویز دارو و...

وقتی داشتیم میرفتیم دکتر ،ال آی طبق معمول زیر درخت های توت محوطه مون ایستاد تا علی براش توت بچینه ها .اصلا هم نمی خوره ها فقط شرطی شده .

 

28 خرداد حالشون بدتر شد که دو باره عصر بردیمشون  یه دکتر دیگه .اونجام گفتن ویروسیه ،یک بیماری ویروسی است به اسم دست پا دهان که واقعا هم همو  نطور بود  جوش های وحشتناکی در قسمت دست وپا واطراف دهنشون زره بود که شدیداهم خارش داشت.

عصر دیدم حالشون بدتر میشه زیر پاهاشون تاول زد . کف دستشون تاول زد .که برای بار سوم مجبور شدیم همون روز بردیمشون متخصص پوست که واقعا خدا حفظش کنه داروهاش خیلی اثر کرد وگفت مسریه ونباید تا چند روز از خونه برن بیرون .

اینجا برابار سوم حاضر شدین بریم دکتر.از قیافه اش معلومه چقدر بی حاله.

این یک گوشه ای از اون زخمهاست. واقعا خیلی سخت بود .یک عکس از اون روزا رو می ذارم تا همیشه دعا گوی سلامتی بچه هام باشم. 

یک بار حرم اما رضا بودیم وآقای قرائتی سخنرانی داشتن یک حرفشون خیلی برام جالب بود وسعی می کنم تو کلاسم به بچه ها بگم تا همه این کارو بکنن. ایشون می گفتن وقتی دعا می کنید بگید خدا یا برای همه ی نعمت هایی که به ما دادی (می دانیم ونمی دانیم ) شکر .واقعا هم همینطوره ما بعضی چیزارو به حساب نعمت نمی ذاریم وشکرش و به جا نمی آوریم .نگاه می کنیم به پوست بدنمان وفکر می کنیم  نعمتی توش نیست ولی حساب کنید اگه پوست بدنمون مثل ما ل دخترم بود چی می شد ؟ بخداتواون روز ا مردیم زنده شدیم .

خدایا ! هیچ پدر ومادری رو با بیماری بچه هاشون امتحان نکن.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

فرناز/ مامان ریحانه
4 تیر 92 19:45
سلام ماشاا... دخمل نازی دارید خدا براتون حفظش کنه . آذری هستید؟ از فرش هاتون حدسیدم
مامان پینار
5 تیر 92 15:52
انشالله که دیگه هیچ وقت مریض نشید