یک داستان عبرت آموز
چند سال پیش تو یک برنامه ی تلویزیو نی یک خانم دکتر مسن (متخصص سو نوگرافی)مهمون بود.
مجری ازشون سوال کرد، خاطره ای دارین که یادتون مونده باشه ، وخانم دکتر گفت :
سالها پیش یک زن وشوهر ی که وضع ما لی خوبی هم داشتن بچه دار نمی شدن خلاصه بعد از کلی
رفت وآمددرمان جواب داد وماد ر باردار شد.
بچه دختر بود که صحیح وسالم بدنیا اومد.
بعد یه مدت کمی این ،خانم دوباره باردار شد وقتی برای تعیین جنسیت اومدن پیش من (خانم دکتر) ،گفتم بچه ی شما پسره .
دکتره تعریف می کرد تا این خانم شنید بچه اش پسره ،دستشو زد به شکمش وگفت ببین با این پسر
چه پزی به اون جاریم میدم (نگو جاریم تازه گیا فارغ شده وبچه اش دختره)، دکتر می گفت این حرکت
اون خانم خیلی برام تا ثیر گذاشت به همکارام گفتم :من مطمئنم این خانم از این بچه بهره ای نخواهد
برد.دکتر اضافه کرد اون خانم به جای اینکه خدارو شکر کنه که به هر حال به قول خودمون جنسش جور
شده ،فکر پز دادن به جاریش بود .
واضافه کرد،خلاصه بعد چند ماه که به بیمارستان وارد میشدم دیدم حیاط بیمارستان شلوغه ووقتی
علت و پرس وجو کردم دیدم اون خانم رو بردن اتاق عمل براسزارین .به قول همون خانم دکتر :اون موقع
هم که سزارین مد نبود همه نگرانش تو حیاط بیمارستان ایستاده بود ن .
بعد ازساعتی بچه رو از اتاق عمل بیرون آوردن ولی متاسفانه مادر فوت کرده بود.
بعد از چند روز که دوباره سر کارم می رفتم دیدم باز حیاط بیمارستان شلوغه واین بار که علت وجو یا
شدم ،دیدم اطرافیان اون مرحوم بعدازمراسم ترحیم آمدن دنبال نوزاد و
.
.
نوزاد و به اون جاری سپردن چون او نم بچه ی کوچیک داشت ومی تو نست این بچه رو هم شیر بده .
بله
بچه ای که قرار بود با اون به جاری پز داده بشه ، به جای مادر ، بغل همون جاری بزرگ میشد .
این داستان خیلی برام عبرت آموز بود چنان که بعداز سالها دقیقا حرفای اون دکتر دقیقا یادمه .
شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون برد
و یک نصیحت خواهرانه :
تو چهار دیواری خو نمون قربون صدقه ی بچه هامون بریم اما اما... تو اماکن عمومی افراط نکنیم شاید
همون زوجی که بغل ما هستند از داشتن چنین نعمتی محرومند.