ال آیال آی، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

ال آی سفید برفی

تولد علی

10ارديبهشت سال 1393 قبل از ظهر رفتيم ملاقات مامان يكي از دوستهاي دوران دبيرستانيمون خيلي ناراحت شدم مامانش با وجود اينكه ميان سال هست ولي چند ساله مريضه .خدابه همه ي مريضا شفاي عاجل بده. موقع برگشتن بچه ها به همديگه گل مي چيدن ومي دادن خيلي جالب بود .  درسته دهم ارديبهشت تولد من وخاله نعيمه است ولي ما با يك تير دونشون زديم  وتولد علي رو كه بيست وشش ارديبهشته ومصادف ميشد با امتحانات اخر سالش  رو هم دهم گرفتيم روز خوبي بود همه به همديگه كادو ميدادن  به من به علي به خاله نعيمه به خاطر تولدامون ودوباره به من وخاله جون به خاطر روز معلم و..  دايي ناصر هم طبق معمول هميشه براي همه ي بچه ها كا...
13 ارديبهشت 1393

رفتن به پارک الغدیر فتح آباد

جمعه 12 ارديبهشت  12ارديبهشت (روز معلم )طبق رسم هر ساله مهمون خاله رضوان هستيم .كار ما برعكسه به جاي اينكه ما اونو دعوت كنيم وروز معلم بهش سور بديم اون مارو شرمنده ميكنه دستش درد نكنه سنگ تموم گذاشته بودن .ممنون از خاله جون واقعا به همه مون خوش گذشت. دست دايي ناصر هم درد نكنه كه بلال خريده بود بچه ها سر كباب كردن بلالا كلي ذوق كردن.  ال آي طفلي سرما خورده و اصلا حال نداره . از چشماش هم مشخصه    ...
13 ارديبهشت 1393

چهارشنبه سوری

سه شنبه ٢٧ اسفند سال ٩٢ آنا به  خاطر چهارشنبه سوری همه مونو شام دعوت کرده بود .یک شام عالی ،مفصل وشاهانه دستش درد نکنه .قبل شام هم رفتیم بشت بام خونشونو کلی آتیش بازی کردیم .واز روی آب وآتیش بریدیم .خیلی خوش گذشت (اما ال آی از صدای ترقه ها می ترسید )  ...
7 ارديبهشت 1393

نوروز 1393

برا تحویل سال همه کارامونو کرده بودیم وسر سفره ی هفت سین منتظر تحویل سال بودیم . دعای تحویل سال و با هم خوندیم وبرا همه دعا کردیم برای عزیزانی هم که دیگه پيش ما نیستن فاتحه خوندیم .امیدوارم امسال سال پر خیر وبرکتی برای همه مون باشه  وسالی باشه که لبخنداز لبای هیچ کس دست بر نداره .  امیدوارم همیشه اینطور مهربان وکنار هم باشین .  بعد تحویل سال با  آنا اینا خاله هانیه اینا ودایی ناصر اینا رفتیم عید دیدنی خونه خاله ی من . روز اول فروردین هم رفتیم خونه ی مامان بزرگ ال آی  (مامان بابا )وبعد اون دایی باباو بعدش رفتیم خونه ی آنا تا شب اونجا موندیم چون مهمون می اومد وما از مهمونا پذيرايي میکردیم . روز چ...
15 فروردين 1393

سیزده بدر سال 1393

امسال برا سیزده بدر باآنا اینا و خاله ها رفتیم مره خونی سرد رود حدود ساعت دوازده رسیدیم . علی خیلی زود چند تا دوست پیدا کرد و با هم مسابقه ی طناب کشی گذاشتن .ال آی هم این وسط بیکار نبود یا به علی کمک می کرد یا از جون ودل علی رو تشویق می کرد.   مره خونی یک آبشار هم داشت که ال آی کلی آب بازی کرد .    اینجام شهر بازی مره خونی هست که بچه ها کلی با وسایلاش بازی  کردن     ال آی جرات نمی کرد به آتیش نزدیک بشه از یک متر دور تر داره کبابارو باد می زنه   ال آی که  می  دید عمو وحید داره زغال به سماور م...
14 فروردين 1393

نمونه ای از شاهکارهای ال آی خانوم

19بهمن ماه .شنبه ظهر بود وعلی از مدرسه اومده وال ای طبق عادت هر روزه با علی به خیال خودش داشت درس می خوند هر از گاهی به اتاق علی سر میزدم می دیدم علی تکالیفشو انجام میده  وال ای هم نقاشی می کشه فقط نیم ساعت حواسم به ال ای نشد چون نماز می خوندم  بعد نمازم چندتا ظرف داشتم رفتم اونارو شستم واومدم که به بچه هاسریزنم دیدم علی تو اتاقش تنهاست وال خانوم تو اتاق ما......   اینجام مثلا خجالت کشید بلا فاصله بردمش حموم کلی شامبو و... ولی باز اونطور که باید تمیز نشد ال ای عاشق آرایش کردنه حتی چند وقت بیش که من مدرسه بودم وال ای رو گذاشته بودم خونه ی خاله هانیه ،خاله هانیه چون دیده بود حوصله ی بچه ها سر میره ...
12 فروردين 1393