ال آیال آی، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

ال آی سفید برفی

بیماری بچه ها

ازعصر روز یک شنبه  26 بچه ها تب کرده بودن .ولی نه به اون شدتی که ببرمشون دکتر .شبش خاله نعیمه اینا اومدن خونمون وشبم موندن علی وال ای با ارمیا بازی کردن وآخر شبم خسته شدن وخوابیدن . من چند روز پیش در یک برنامه ی علمی دیده بودم یک آزمایشی می داد در مورد خود شناسی بچه ها ومن وخاله نعیمه خواستیم رو شما (ال آی وارمیا) امتحان کنیم آزمایش با یک وسیله بود مثل یک دوچرخه ی کوچولو که پشتش دستمالی رو می بستیم و... اما شما تا دستمالو می دیدین از سوار شدن ممانعت می کردین آخرشم نتونستیم انجام بدیم . توروخداببین الان که دستمال رو باز کردیم چطور خوب وناز نشستی .       فردا ش 27 خرداد صبح  هم باز بی حال بودن ولی ...
8 تير 1392

یک داستان عبرت آموز

چند سال پیش تو یک برنامه ی تلویزیو نی یک خانم دکتر مسن  (متخصص سو نوگرافی)مهمون بود.   مجری ازشون سوال کرد، خاطره ای دارین که  یادتون مونده باشه ، وخانم دکتر گفت : سالها پیش یک زن وشوهر ی که وضع ما لی خوبی هم داشتن بچه دار نمی شدن خلاصه بعد از کلی رفت وآمددرمان جواب داد وماد ر باردار شد. بچه دختر بود که صحیح وسالم بدنیا اومد. بعد یه مدت کمی این ،خانم دوباره باردار شد وقتی برای تعیین جنسیت اومدن پیش من (خانم دکتر) ،گفتم بچه ی شما پسره . دکتره تعریف می کرد تا این خانم شنید بچه اش پسره ،دستشو زد به شکمش وگفت ببین با این پسر چه پزی به اون جاریم میدم (نگو جاریم تازه گیا فارغ  شده  وبچه اش دختره)، دکتر می گفت...
5 تير 1392

ال آی ومورچه ها به روایت تصو یر

31خرداد . اینجا بیشتر به تیزهوشی دخترم پی بردم ،نه اینکه مامانش باشم وتحو یلش بگیرم .آخه شما قضاوت کنین... ال آی باداداش علی بیخبر از همه جا رو صندلی نشستن ،گل میگن وگل میشنون. که یک دفعه  چشم ال آی خانوم ما به مورچه های زیر صندلی می افته. اولش یکم دست و پاشو گم می کنه. بعدش یه فکری می کنه وبا خودش می گه: یافتم . بعدبرمی گرده پشت سر ش تا ببینه  اونجا چه خبره. وقتی از امن بودن اونجا مطمئن می شه. آخه تورو خدا ببینین این فکر چطور به فکر این وروجک رسید. وقتی از صحنه دور شد .ببینید نگاه پیروز مندانه دخترم به مورچه هارو که میگه دیدین چطور از دست شما فرار کردم. چهار روزه که ال آی رو ...
5 تير 1392